نقاشی

امروز برای اولین بار بعداز مهاجرتم، نقاشی کردم (منظورم نقاشی روی بوم بزرگه، تصویر سازی و نقاشی های کوچیک دام دستی جزوش نیست) البته سه شنبه هفته پیش ته رنگشو زدم و امروز ۴ ساعت نقاشی کردم. 
نقاشی رو یکی از دوستام بهم سفارش داده برای اتاق پذیرایی‌ش، یه نقاشی سه تیکه که از سه تا بوم کنار هم تشکیل می شه. منم که خیلی لنگِ پولم، باید سعی‌ کنم زودتر تمومش کنم. پارسال یه نقاشی خیلی کوچیک سفارش داده بود برای اتاق بچه شوهر خواهرش. 
خیلی حرصم گرفت از اینکه وسطش از گشنگی داشتم می مردم و مجبور شدم نهار بخورم. آخه من وقتی نقاشی می کنم، دوست دارم فقط نقاشی کنم و اصلا دلم نمی خواد وسطش بلند شم و یه کار دیگه کنم. بعضی‌ وقتا از گرسنگی خیلی حرصم می گیره، دلم می خواست یه دکمه بود رو کله ام که اینجور مواقع فشار می دادم، گرسنگی می رفت پی کارش یا می افتاد عقب! اینجا یه بسته های کوچیک آجیل هست، روش نوشته غذای دانش آموز، خدایش من اگه موقع کار فقط یه بسته از این آجیل ها بخورم، سقط می شم از گرسنگی! داشتم فکر می کردم یه غذایی اختراع کنم واسه نقاشا که قبل کار بخورن بعد تا ۷-۸  ساعت دیگه اصلا گشنشون نشه! ظهری یه ماهی انداختم تو ماهی تابه که اصلا هم بهم مزه نداد، الان موندم چی درست کنم بخورم، اصلا حال آشپزی نیست امروز، به شدت گرسنمه اما تا سر کوچه هم حوصله ندارم برم یه چیزی بخرم بخورم. هوا یه کمی سرد و بارونیه، ساعت ۸ شب هم باید پاشم دوباره برم سر کلاس!

نظرات

پست‌های پرطرفدار