اوضاع داره به سرعت بهتر میشه
انقدر این مدت رفتم اداره کار و اومدم که قیافم شبیهِ مهرِ اداره کار شده! یه ورک شاپ خیلی خوب رفتم که کلی به آدم یاد می دن که برای دنبال کار گشتن چه کارایی باید کرد و چجوری باید خودمونو معرفی کنیم, توی رزومه چه چیز هایی نباید بنویسیم, چه چیزهایی رو نباید موقع مصاحبه بگیم و هزار تا چیز دیگه. ١٥ نفر بودیم از مملکت های مختلف, تقریبا بیشترمون هم اشتباه های مشترک انجام داده بودیم و کلافه شده بودیم از این که هیچی گیرمون نمی یاد, غافل از این که خیلی از اشتباهات به خاطر نداشتن اطلاعات کافی از محیط کاری اینجاست. آخر کلاس به این نتیجه رسیدم که همون اول که آدم از درِ این مملکت وارد می شه باید بره یه دوره روانشناسی ببینه که به این مردم چی بگه و چی نگه و چجوری بگه! برای دو تا ورک شاپ دیگه هم اسم نوشتم. بعد هم یه وقت گرفتم ازشون که برم برای اصلاح تقاضای کار و رزومه ام و کلی اشتباه داشتم.
هنوز دوره مددکاری اجتمایی رو می رم, چند نفری کم و بیش نمی یان. با این که مطالب جالب و آموزنده ای یاد می گیریم ولی متاسفانه جو کلاس اصلا خوب نیست و شرکت کننده ها همش می خوان به جون هم بیفتن, انگار که کلاس میدون جنگه. هفته دیگه کلاس تموم می شه و یک ماه و نیمی کلاس نداریم. دو هفته دیگه یه کلاس کامپوتر شروع می شه که هر روز باید برم و سرم حسابی شلوغ می شه.
یه کار پیدا کردم و برای مصاحبه رفتم, مصاحبه رو قبول شدم, خیلی سخت بود, کلی به خودم امیدوار شدم. هفته دیگه هم قسمت دومشه که باید یه امتحان ورودی بدم و منتظر جواب بمونم.
اون مسابقه یی رو که شرکت کرده بودم, برنده نشدم, کلی خورد تو حالم. حالا باید ببینم دیگه کجا می تونم با همون کانسپت شرکت کنم.
نظرات
ارسال یک نظر