غیرت ایرانی
خانوم پای تلفن می گه: دوقلوها خیلی بزرگ شدن, بیست سالشونه. مادرشون می گه, از صد تا دختر واسه من بهترن, خیلی توی کارهای خونه کمکم می کنن.
خانوم ادامه می ده: یکی شون درس خونه, دانشگاه تربیت بدنی قبول شده. پدرش می گه جونم رو هم اگر بخواد, بهش می دم. اون یکی درس نخونه, پدرش بهش گفته اگر ی وقت معتاد پتاد بشین, خودم با دستای خودم می کشمت, بعدم می رم زندان!
من هنوز دارم گوش می دام و هیچی نمی گم. خانوم می گه: بهش گفتم, باریکلا, عجب پدر خوب و باغیرتی هستی!
من درحالی که پای تلفن فَکَم به زمین چسبیده و دهنم باز مونده, اصلا نمی دونستم تو این لحظه چی بگم!
خانه از پای بست ویران است!
خانوم ادامه می ده: یکی شون درس خونه, دانشگاه تربیت بدنی قبول شده. پدرش می گه جونم رو هم اگر بخواد, بهش می دم. اون یکی درس نخونه, پدرش بهش گفته اگر ی وقت معتاد پتاد بشین, خودم با دستای خودم می کشمت, بعدم می رم زندان!
من هنوز دارم گوش می دام و هیچی نمی گم. خانوم می گه: بهش گفتم, باریکلا, عجب پدر خوب و باغیرتی هستی!
من درحالی که پای تلفن فَکَم به زمین چسبیده و دهنم باز مونده, اصلا نمی دونستم تو این لحظه چی بگم!
خانه از پای بست ویران است!
نظرات
ارسال یک نظر