هفته ششم
چند روزیه دختری که توی مهد برامون آشپزی و نظافت می کنه مریضه و من آشپزی می کنم. هر روز باید یه سوپ هم کنار غذای اصلی باشه. من بی خیال برنامه غذایی شدم و منوی خودم رو درست کردم. روز اول لوبیا پلو پختم با سوپ کدو. فسقلی ها نفری ٣ تا بشقاب خوردن, اونم با ماست. روز دوم پیتزا و سوپ سبزیجات. خداییش پیتزای سبزیجات به این خوشمزگی تاحالا درست نکرده بودم. امروز هم سبزیجات و سیب زمینی گذاشتم توی فر با سوپ خوشمزه و ماست و خیار. فردا می خوام مرغ بپزم با برنج.
شنبه رفتم کتابخونه کلی کتاب و سی دی و فیلم آموزشی گرفتم. بچه های اوتیستیک, بیش فعال, ارتباط بدون خشونت, خودخواهی. خلاصه هر روز انگار که دارم برای امتحان درس می خونم, مطالعه می کنم. الان هفته ششمی یه که این حجم اطلاعات داره وارد کله ام می شه. دو هفته دیگه هم دوره تحصیلات تکمیلی ام که یه رویکرد آموزشی یه شروع می شه. دو سه روز در ماهه. کلی هیجان دارم براش چون الان دو ساله که دلم می خواد این دوره رو بگذرونم.
چند روزیه باز بساط خیاطی رو هم پهن کردم و می خوام تا آخر هفته چند تا کیف بدوزم.
امروز خوشبختی رو تنم کردم. یه پیرهن بافتنی تو قسمت نوجوان یه فروشگاه دیده بودم با رنگ های آبی خیلی ملایم. خیلی دلم می خواست مال من باشه. دو جا رفتم فقط سایز کوچیکش رو داشتن. نمی تونستم ازش دل بکنم. جای سوم پیداش کردم, قایم شده بود لای لباسای دیگه. از این سایز فقط یه دونه بود که صبر کرده بود مال من بشه. امروز صبح که پوشیدمش برم سر کار, تنم پر از خوشبختی شد.
شنبه رفتم کتابخونه کلی کتاب و سی دی و فیلم آموزشی گرفتم. بچه های اوتیستیک, بیش فعال, ارتباط بدون خشونت, خودخواهی. خلاصه هر روز انگار که دارم برای امتحان درس می خونم, مطالعه می کنم. الان هفته ششمی یه که این حجم اطلاعات داره وارد کله ام می شه. دو هفته دیگه هم دوره تحصیلات تکمیلی ام که یه رویکرد آموزشی یه شروع می شه. دو سه روز در ماهه. کلی هیجان دارم براش چون الان دو ساله که دلم می خواد این دوره رو بگذرونم.
چند روزیه باز بساط خیاطی رو هم پهن کردم و می خوام تا آخر هفته چند تا کیف بدوزم.
امروز خوشبختی رو تنم کردم. یه پیرهن بافتنی تو قسمت نوجوان یه فروشگاه دیده بودم با رنگ های آبی خیلی ملایم. خیلی دلم می خواست مال من باشه. دو جا رفتم فقط سایز کوچیکش رو داشتن. نمی تونستم ازش دل بکنم. جای سوم پیداش کردم, قایم شده بود لای لباسای دیگه. از این سایز فقط یه دونه بود که صبر کرده بود مال من بشه. امروز صبح که پوشیدمش برم سر کار, تنم پر از خوشبختی شد.
نظرات
ارسال یک نظر