سفری برای آموزش

سرعت گذاشتن روزها از دستم در رفته. اینجا بعضی روزها پاییزه, بعضی روزها زمستون. هفته‌ای که سفر بودم، روزهای فشرده و سختی رو به همراه داشت. ده ساعت با قطار شب توی راه بودم. سه ساعت تونستم بخوابم. 
اونجا هر روز سمینار‌های طولانی داشتیم به دو زبان از صبح تا ساعت ٥ و ٦ بعدازظهر و گاهی اول یا آخرش هم بازدید برنامه ریزی شده بود. بعد از تموم شدن سمینارها تمام استخون های نشیمنگاهم و گاهی هم کمرم از نشستنِ طولانی مدت درد می کرد.
مرکز (مجتمع) ای که توش سمینارها برگزار می شد, ساختمونی بود زیبا, بزرگ, روشن و پر از نور در دو طبقه. روزها آفتابی و قشنگ بودن. برای نهار می شد بیش از یک ساعت توی بالکن بزرگ جلوی رستوران موسسه بود, توی آفتاب گرم نشست. 
شب ها توی هتل از خستگی غش می کردم و روز بعد با خوشحالی بیدار می شدم و برای دیدن و یاد گرفتن مطالب جدید و جالب راهی می شدم. هتلم به مجتمع خیلی نزدیک بود و با چند دقیقه پیاده روی توی هوای سرد صبح زود, زیر آفتابی که تازه در اومده بود, به ورودی بزرگ مجتمع می رسیدم.
سفر خیلی خوبی بود, خوشحالم که این انتخاب رو کردم. این دوره همون چیزیه که سال ها دنبالش بودم. حالا که برگشتم حسابی مشغول مطالعه ام. این دوره تا تابستون طول می کشه.
توی این یکی دوروزه برای چند تا کار اَپلای کردم تا ببینم چی می شه.  

نظرات

پست‌های پرطرفدار