غمِ نان!
آخ اگه پول داشتم! هر روز بعدازظهرها میرفتم کلاس رقص! صبحها هم میرفتم کلاس طراحی، نقاشی و تصویر سازی. بقیهٔ وقتم رو هم کتاب می نوشتم و ترجمه میکردم. آخر هفتهها هم می رفتم توی طبیعت ولو میشدم!
آخه اینو به کی بگم!!!!!!!!
احساس خوبی دارم از اینکه این بلاگ رو درست کردم. چند سال بود که دفتر خاطرات ننوشته بودم، فقط گاهی کوشه کنار یه چیزایی می نوشتم. الان با اینکه وقتم رو توی این همه کار می گیره اما خوشحالم می کنه.
نظرات
ارسال یک نظر