۲۴ ساعت کمه

این روزها دمای هوای بیرون ۳۲ درجه ست. شرجی. و خنک ترین اتاق خونه بین ۲۹ تا ۳۰ درجه. بی کولر, بی پنکه. پنجره ها ۱۲ ساعت یا بیشتر بسته هستن تا گرما توی خونه نیاد. عجیب دلم بوی پوشال خیس کولر می خواد.
تقریبا بیشتر وقتی که خونه هستم, بیکینی می پوشم و مشغول جمع و جور و مرتب کردن مدارک و کاغذها می شم. جمع کردن خورده ریزها خیلی وقت گیره.
گرما به شدت باعث میگرنم می شه و از زندگی عقبم می ندازه.
این روزها بیشتر به کارهای نکرده ام فکر می کنم و گاهی به کارهای کرده. فکر می کنم چطور تونستم توی ۷ سال این همه کار انجام بدم؟ چطور تونستم این همه آموزش و دوره ببینم, تلاش و تغییر کنم؟ فکر می کنم چطور این ۴ ماه با این همه مشکل کنار اومدم؟
کلی کار و پروژه توی سرم هست. کارهایی که می خوام حتما انجام بشن. کارهایی که وقت گیرن. کتاب هایی هست که حتما می خوام بخونم. مشکلاتی هست که حتما باید حلشون کنم. تمرین روی ارتباط بدون خشونت, از بین بردن یا کم کردن مشکلاتی که در کودکی پیش اومده و می شه حلشون کرد اما زمان می بره.
هنوز هم پراکندگی افکار دارم. حس می کنم ۲۴ ساعت کمه. می دوم اما نمی دونم کی می رسم. مصاحبه کاری رو قبول شدم. از دو هفته آینده که برم سر کا
ر, روزگار مجهولی رو شروع می کنم. روزهایی که نمی دونم چی در انتظارمه. روزهایی که هنوز برنامه ای براشون ندارم.
شاید عجیب باشه اما کمی به جا به جایی فکر می کنم. اگر یک ماه از کارم بگذره و همه چیز اوکی باشه, شاید بگردم دنبال خونه مستقل. دارم تلاش می کنم که از وسایلم کم کنم.
زمان به شدت زود می گذره. هفتمین ماه میلادی داره تموم می شه. 

امروز بعد از ماه ها زرشک پلو درست کردم. این روزها خندوانه رو از یوتیوب نگاه می کنم و به نظرم عجیب تاثیر خوبی روی روحیه ام داره.  
چاقویی که تا دسته تو روحمه هنوز درنیومده و گه گاهی عمیقا آزارم می ده. دارم سعی می کنم بهترین راه رو برای درآوردنش یا کنار اومدن باهاش پیدا کنم. دارم سعی می کنم جاهایی رو که خودم مقصر بودم رو پیدا کنم و روش کار کنم و ببینم آیا هنوز هم می شه اصلاحشون کرد.

نظرات

پست‌های پرطرفدار