خوشبخت‌ترین پاهای دنیا

بعضی‌ خاطره‌ها انگار می‌‌رن یه گوشهٔ ذهن آدم قایم می‌‌شن. تا مدت‌ها هم نمی‌‌یان جلو. یکی‌ از اون خاطره ها، اتاق رخت کن کلاس باله مه‌. نمی‌‌دونم چرا چند وقت پیش یهویی اومد جلوی چشمم. اون اتاق کوچولوی پر از لباس که با عجله توش لباسامون رو عوض می‌‌کردیم، پاهای کوچولومون رو تندی می‌‌کردیم تو کفش‌های صورتی مون و با ذوق می‌‌رفتیم تو کلاس. خیلی‌ پیش می‌‌اومد که به کلاس فکر کنم، به سالن کوچیکی که توی یه زیر زمین بود. تو اون روزایی که همه چیز ممنوع بود و سال‌های جنگ بود. اون زیرزمین خودش یه بهشت بود. یه زیر زمین کوچولو که وسطش دو تا هم ستون داشت! آینه‌های سرتاسری و بار‌های سفید کنار دیوار ها. اصلا فکر می‌‌کنم کلاس باله خیلی‌ تاثیر مثبتی توی زندگیم داشته. این روزا خیلی‌ به معانی‌ اون درس‌ها فکر می‌‌کنم. نظم و دیسیپلین خاص کلاس، این که باید همیشه سرمو بالا بگیرم، حتا اگر دارم از درد می‌‌میرم. این که همیشه باید روبرو رو نگاه کنم، به همین دلیل باید به گوش هام اعتماد کنم و حرکاتی رو که معلم با صدای بلند می‌‌گه‌، انجام بدم، بدون این که بتونم کسی‌ رو الگوم قرار بدم. این که حرکات رو باید با افتخار و لبخند انجام بدی و از انجام دادنشون لذت ببری.  اول که کلاس شروع می‌‌شه و بدن گرم نیست، خیلی‌ کار هارو نمی‌‌شه کرد اما بعد از یک ساعت که بدن گرم شد، آدم کار‌هایی‌ می‌‌تونه بکنه که خودش هم فکرش رو نمی‌‌کرده، این که وقتی‌ می‌‌خوای بپری باید همهٔ جرأتتو جمع کنی‌، نفستو حبس کنی‌ و بپری تو هوا، نمی‌‌تونی بگی‌ نمی‌‌پرم. این که وقتی‌ می‌‌خوای بچرخی، به شرطی می‌‌تونی ساعت‌ها بچرخی که سرتو به موقع بگردونی. اینا همش درس بود واسه من.
هنوزم که هنوزه، وقتی‌ پاهام رو می‌‌کنم توی کفش‌های صورتی باله، پاهام می‌‌شن خوشبخت‌ترین پاهای دنیا، هی‌ می‌‌خوان خودشون رو توی آینه نگاه کنن . با اینکه می‌‌دونن خیلی‌ هر دفعه دردشون می‌‌گیره، اما با ذوق می‌‌رن تو کفشا. من هر دفعه به درسا فکر می‌‌کنم، به اینکه تحت هر شرایطی سرمو بالا بگیرم، به اینکه روبرو رو نگاه کنم، به اینکه زیر مشکلات خم نشم، هر چقدر هم که دردم می‌‌گیره از مشکلات، می‌‌دونم که فقط بدنم داره نرم تر می‌‌شه و همه چیز خوب می‌‌شه به زودی. هنوزم درد بعد از مشکلات، مثل درد بعد از کلاس باله می‌‌مونه. همون طوریه که عضله‌های آدم درد می‌‌گیرن تا سفت
بشن، تک تکشون.
اما هنوزم گاهی به بازیگوشی همون موقع هام، یه دفعه حواسم به کفش‌های پاره خانوم معلم، بند کفش خودم یا جوراب نفر جلوییم پرت می‌‌شه.

نظرات

پست‌های پرطرفدار