کار کوهستانی

هر روز سوار اوتوبوس می‌‌شم و نیم ساعتی لابه لای دشت‌ها و کوه‌ها می‌‌رم تا به سر کار برسم. خیلی‌ قشنگه. عاشق ابرایی‌ام که هر روز تا کمر کوه پایین می‌‌یان و منظره رو رویایی می‌‌کنن . امروز صبح بارون می‌‌اومد و بعدازظهر یه رنگین کمون گنده توی آسمون بود.

الان ساعت ۷:۳۰ شبه، تازه کارم تموم شده، نشستم توی قسمت رستوران عمومی که اینترنت وایرلس داره. تازه امروز کشف کردم که اینجا اینترنت وایرلس هست، کلی‌ ذوق کردم. خیلی‌ دنج و راحته اما شاید اشکالش این باشه که بوی غذا می‌‌یاد توش. من تا حالا توی هیچ کافه یا رستورانی توی اینترنت نرفتم، برام خیلی‌ جدیده که توی این محیط عمومی بشینم و ایمیل هام رو چک کنم یا حتا وبلاگ بنویسم. اولین روزی که می‌‌خواستم وارد سال غذا خوری کار کنن بشم، بوش و حل و هواش منو یاد غذا خوری مهد کودکم انداخت.
امروز خیلی‌ خسته بودم، روز به روز خسته تر می‌‌شم. روزی ۱۰ ساعت کار واقعا زیاده، به خصوص که آدم به غیر از نیم ساعت وقت ناهار از جاش جُم نخوره، استرس هم زیاد باشه. یه جوری همهٔ بدنم از خستگی‌ درد می‌‌کنه. فقط ۴ روز دیگه باید دووم بیارم تا این کار تموم بشه و برم سراغ کار بعدی که دیگه انقدر ساعتش زیاد نیست. دلم می‌‌خواست چند روزی می‌‌تونستم بدون اینکه به هیچ چیز فکر کنم، به عنوان تعطیلات تابستون، استراحت کنم. اما نمی‌‌شه چون باید برای یه امتحان که یه ماه دیگست درس بخونم .

نظرات

پست‌های پرطرفدار