بکِش بکِش با اسباب کِشی‌

بلاخره با کلی کشمکش برای تصمیم گیری، اتاقی رو گرفتم که پیش خانواده ۵ نفریه. چون یه اتفاق غیر منتظره دیگه افتاد، مجبور شدم بدون آمادگی قبلی، روز یکشنبه اسباب کشی کنم. کل وسایلم رو که ماه ها بود پیش دوستم انبار کرده بودم رو آوردم. فقط مونده ۴۰ تا کارتون که در حال حاضر برخلاف خواسته من، توی یه انبار وسط های شهر هستن و هر بار برای دسترسی بهشون کلی ماجرا دارم. راستش هرچی می گذره بیشتر وجود اسباب و اساسیه زیاد آزارم می ده. گاهی دلم می خواد همه رو بریزم وسط کوچه و خودم بزنم به چاک.
الان روی تخت یا در واقع مبل تختخواب شو نشستم. ۵ شبه اینجا خوابیدم و هنوز تمام اتاق پر از وسیله و کارتونه. هنوز کمد و دراور و میزتحریر ندارم و فراهم کردن این ها بدون ماشین یا کمک فیزیکی، خودش کلی ماجرا داره و کمی طول می کشه.
این خونه ۱۱۳ متری که ۶ تا اتاق داره! توی یه ساختمون ۱۰۵ ساله خیلی تر و تمیز واقع شده. دو تا از اتاق ها تو در تو هستن که یکی اتاق والدین و اون یکی اتاق تلویزیون یا همون حالِ و به اتاقی که در واقع آشپخونه باز و نهار خوری یه باز می شه. یه اتاق هست برای دو تا بچه ها. اون یکی هم که هنوز نخودیه و توی اتاقِ بزرگ پدر مادرشه. دو تا اتاق هم که مال منه.
اتاقی که الان توشم، درسته که از اتاق هایی که تو ایران داشتم کوچیکتره اما شبیه ترین اتاقی یه که تو این مملکت تونستم پیدا کنم. اتاق ها یا خونه هایی که ۶ سال گذشته داشتم یا برای اجاره ازشون دیدن کردم یا عکسشون رو تو اینترنت دیدم و در حد وسع مالیم بودن، هیچ شباهتی به چیزی که من بهش عادت داشتم نداشتن. اینجا اما یه سخاوتمندی داره که منو به شدت یاد خونه های ایران می ندازه و یاد روزهای خوش خونه فرمانیه. اتاق دومم ۱۰ متر مربعه که هنوز خالی نشده و از یک ماه دیگه می تونم ازش استفاده کنم.
اصلا فکر نمی کردم پیششون انقدر راحت باشم. بچه ها ناز و دوست داشتنی هستن و کنار اومدن باهاشون سخت نیست. شب ها سر ساعت ۸ می خوابن و صبح ساعت ۶,۵ بیدار می شن. البته هنوز فقط چند روزه که اینجام. امیدوارم همه چیز خوب پیش بره و مجبور نشم خیلی زود دوباره اسباب کشی کنم. چون این دفعه دارم مبلمان می خرم، اسباب کشی بعدی به مراتب سخت تر
، گرون تر و طاقت فرساتر می شه.

نظرات

پست‌های پرطرفدار