الان درست یک ماهه

ساعت نزدیک ۱۲ شبه. الان درست یک ماهه که تو این خونه ام. هر روز داره از وسایل ویلون روی زمین کم می شه و به قفسه ها و کمدها اضافه می شه. خیلی کارهارو تند تند انجام دادم و خودم رو زود جمع و جور کردم. اگر بتونم یکشنبه آخرین اسباب رو هم از انبار بیارم, دیگه قال این جا به جایی طولانی کنده می شه.
دیروز داشتم از حجم کار خل می شدم. بعد از کلاس طولانی ام باید ۲ ساعت می رفتم سر کار. بعدش هم دوباره دو ساعت کلاس داشتم. دیدم تا برسم, نیم ساعت از کلاس می گذره, کلاس رو کنسل کردم. خیلی خسته بودم. از سر کار کشون کشون اومدم خونه و فکر کردم که چه خوب شد کلاس رو کنسل کردم. بعدش نشستم پایان نامه ام رو تموم کردم. 

توی این هیری ویری, لپتاپم هم مثل من مخش پر شده و هی غر می زنه که فضا کم داره. منم باید مدام از روش عکس و اطلاعات پاک کنم یا به جای دیگه منتقل کنم.   
امروز نسبت به روزها و هفته های پیش, زنگ تفریحم بود. صبح رو خونه بودم و به کارهام رسیدم. دو ساعتی خوابیدم و رفتم سر فرصت حدود صد صفحه پرینت و کپی گرفتم. چند تا از پرینت ها فرم هایی یه که باید پر کنم. همراهشون باید کانسپت هم بنویسم. یه رزومه برای کار پر کردم که باید دستی نوشته می شد. پر کردن فرم ها و نوشتن کانسپت ها و دلایل شرکت در مسابقه یا تقاضای کاری خیلی وقت گیر هستن و نوشتن یا پر کردنشون به یه مغز خالی از نگرانی و مصیبت نیاز داره. ضمن اینکه باید متن ها با جمله بندی های خاص نوشته بشن و بی غلط باشن. بنابر این کلاس دو ساعتی امروز عصر رو هم کنسل کردم.
بخش عمده ای از کلاس دیروز راجع به ارتباط بدون خشونت بود. چیزی که این روزها خیلی روش تمرین می کنم. بین همه این گرفتاری ها, مدام دارم سعی می کنم خودم رو بهتر کنم و ببینم اشتباهاتم کجا بوده. به جای اینکه روی اشتباهات بقیه متمرکز بشم. دارم تمرین می کنم که یاد بگیرم, من رسالت ارشاد ندارم و مجبور نیستم همه آدم ها رو, تا خودشون نخواستن, تربیت کنم یا راه های خوب رو یادشون بدم که چطور بهتر باشن. دارم یاد می گیرم راحت تر بگذرم و واقعیت هارو راحت تر بپذیرم. نیرو و توانم رو بیشتر برای خودم بگذارم تا درست کردن بقیه یا رفتارهاشون. رسالت من چیز دیگه ای یه که روز به روز دارم بهش نزدیک تر می شم. باید تا اون موقع توان داشته باشم. 

نظرات

پست‌های پرطرفدار